این چن روز ک بلاگفا نبود واقعا میتونم بگم، دلگیر شدم!
گویا دلمان تو این چن روز دلبست و بعد دل کند😐😂
و طی این هفته میتونم بگم خیلی خل شدم!خیلی!
چن روز پیش پای مامانم بدجور پیچ خورده بود و من تا الان درگیر مامانمم. دیروز ۴ تا خانواده مهمونمون بودن و و فق بین این همه هیاهو قیافه من دیدنی تر بود!
پوکر پوووکر!
خاهرم بم هی میگف برو اون کارو بکن این کارو بکن ولی ذهنم همراهی نمیکرد وی جا دیگه گیر کرده بود ک با اینکه الانم ممکنه همونجا باشه ولی نباید باشه!
خیلی جالبه دست خودم نیستش فکرم بره سمت طرف دیگه رفته باید با داد منو از فکر بکشونن بیرون.چرا اینجوری شدم خو!😐نمیدونم باز ب ریش کی خندیدم!😑
خب از درسام بخام بگم میتونم بگم واقعا واقعا هیچی نمیتونم بخونم!هههییییچیی! اصا نمیشه کلا! فک کنم با خودم لج کردم یا با وضعیتم!
دلم برا بلاگفا خیلی تنگ شده بود! خدا نکنه دوباره مشکل پیدا بشه!
خوشحالی بی حد و حساب...